داستان کوتاه
The goat and the goatherd
A goatherd had sought to bring back a stray goat to his flock.He whistled and sounded his horn in vain,the straggler paid no attention to the summons.At least the goatherd threw a stone ,and breaking its horn,begged the goat not to tell his master.The goat replied ,Why, you silly fellow,the horn will speak though I be silent.
بز و چوپان
یک چوپان می خواست بز چموشی را به گله برگرداند.او سوت می زد و مرتب در شیپورش می دمید ولی بز توجهی به این صداها نمی کرد.بالاخره چوپان سنگی پرتاب کرد و شاخ آن بز را شکست،و ازو خواهش کرد که این موضوع را به ارباب نگوید.بز در جواب گفت :آدم احمق اگر من هم ساکت بمانم شاخ شکسته خود سخن می گوید.
+ نوشته شده در سه شنبه دهم شهریور ۱۳۸۸ ساعت 11:48 توسط آریا
|